بعضی خصلت ها تو بعضی آدما خیلی پر رنگه...............
مثلا بابا.....آخره از خود گذشتگیه.....یعنی کشته منو با این اخلاقش....جالب اینجاست واسه همه از خود میگذره....اینم کلا به نسلمون برمیگرده.....
شیدا آخره معرفت و مهربونیه.........خیلی بامرامه.......اصلا گاهی اوقات یه کارایی میکنه آدم میمونه.......عین خودم رو مود شوخی و خنده هم هست....
عاطفه خیلی وفاداره........هوای دوستاشو هم داره......دقیقم هست......متین و با وقار.....قبولش دارم...
سپیده آخره همه چیه
.....ولی رو سپیده نمیشه زیاد دقیق شد چون همه جوره برام عزیزه
.....مثه خودم صبوره اما اگه قاطی کنه قاطی میکنه.....با معرفت ت ت ت ت ت ت ت.......فهمیده و خانم.....شرایط و میسنجه و رو بیشتره چیزا ریز میشه......مهربونیش که حد و حساب نداره.......خیلیم شیطونه......
مریم.....اصلا من همیشه میمونم چرا این دختر انقد آرومه....به قول مامان اصلا صداش درنمیاد......انقد که آرومه الان بعده این همه سال فقط آرومیش به چشمم میاد.....
هانیه.......آخره سخاوت....جونشو گذاشته تو این راه سخاوت و پول خرج کردن.....یه جورایی ولخرجیم میشه گفت.....فوق العاده مهربون.....کافیه یه کاری ازش بخوای دیگه تمومه.....سرشار معرفت....
مینا......میشه بهش تکیه کرد.....اینو بهم ثابت کرده که هرکاری از دستش بربیاد برام انجام میده.....
بعضی آدما خیلی رو اعصاب آدم دوندگی میکنن.....اسم نمیبرم.....این جور آدما رو نباید له کرد تا میتونی باید رو اعصابشون تکنو بزنی....البته بستگی داره به شخصش ولی در بیشتر موارد تکنو رو بزن تا کاملا راحت شی.....
بعضی کارا رو دوست دارم..... مثلا کمک کردن به هرکسی.....اصلا صفایی داره هااااااااااا......حالا هر جا و هرجور باشه حال میکنم با این کار.....از گرفتن دست یه مسن تو خیابون و کمک بهش شروع میشه تا اون گنده گنده ها.....
مثلا یادمه دوران راهنمایی جلد کردن اکثر کتاب های مریم و مینا و هانیه با من بود
.....انقد حال میداد.....یادش بخیر......
بعضی کارا خیلی بی مزه و مسخره س.....مثلا قهر کردن......حالم بهم میخوره از اینا که تقی به توقی میخوره با هم قهر میکنن....از کینه به دل گرفتن متنفرم........... 3 تا از دوستام بودن که چن سال باهام قهر کرده بودن
...انقد میرفتم منت کشی
......یکیش همین مریم رفیق چن سالمون بود تا رفتیم مدرسه مارو فروخت به دو تا دیگه 3 تایی باهام بهم زدن
....مریم ،بنفشه،محبوبه......اما من همش دورو برشون بودم...فک کن این برمیگرده به 11 سال پیش.....بازم یادش بخیر....الان محبوبه ازدواج کرده...
با همه جورم ، اما خدا نیاره روزیو که از کسی خوشم نیاد.....خون جلو چشامو میگیره.....شوخی کردم فقط تحویلش نمی گیرم.......یه جورایی آدم حسابش نمیکنم...........
یه جور شخصیت بیکاری هستم.....یه کارایی میکنم که پس فردا حسرت این روزا رو بخورم.....همین جوری الکی واسه خودم خاطره میسازم.....
بعضی آدما واسه آدم یه حرکتای خوبی میان......واسه اونا باید جون داد......هرچقد حرکتش بزرگتر بود باید شدیدتر جون داد.....از این جور آدما زیاد نیست.....
خلاصه تو همه زمینه ها بعضی مورداش خیلی تو چشه........
نظرات شما عزیزان: